قابل آبادانی و زراعت. (ناظم الاطباء). آبادی پذیر. آبادانی پذیر. که قبول تعمیرو مرمت و ساختمان کند. سزاوار آبادانی: چو آمد بجایی که بود آبگیر بر و بوم آنجا عمارت پذیر. نظامی. چنین گفت با پور دهقان پیر که تفلیس از او شد عمارت پذیر. نظامی. شبان گفت کای خسرو تخت گیر بتاج تو عالم عمارت پذیر. نظامی
قابل آبادانی و زراعت. (ناظم الاطباء). آبادی پذیر. آبادانی پذیر. که قبول تعمیرو مرمت و ساختمان کند. سزاوار آبادانی: چو آمد بجایی که بود آبگیر بر و بوم آنجا عمارت پذیر. نظامی. چنین گفت با پور دهقان پیر که تفلیس از او شد عمارت پذیر. نظامی. شبان گفت کای خسرو تخت گیر بتاج تو عالم عمارت پذیر. نظامی
کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان) (آنندراج). عبرت گرفتن: گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر گه از صحف پیشینگان درس گیر. نظامی. مگر کز خوی نیکان پند گیرند وز انجام بدان عبرت پذیرند. سعدی
کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان) (آنندراج). عبرت گرفتن: گه از لوح ِ ناخوانده عبرت پذیر گه از صُحْف ِ پیشینگان درس گیر. نظامی. مگر کز خوی ِ نیکان پند گیرند وز انجام ِ بَدان عبرت پذیرند. سعدی
چهره پذیر، شدنی پذیرنده صورت قبول کننده صورت، جوهری که صورت قبول کند، انجام شدنی ممکن: اثری از آثار و معالم علم... جز بر سده سیادت و وساده حشمت او صورت پذیر نیست
چهره پذیر، شدنی پذیرنده صورت قبول کننده صورت، جوهری که صورت قبول کند، انجام شدنی ممکن: اثری از آثار و معالم علم... جز بر سده سیادت و وساده حشمت او صورت پذیر نیست